نزدیک یه سال که این وبلاگ مطلب نداشته...ولی اتفاقای جدیدی افتاد که دارم به در خواست عشقم می نویسم دوباره
آره به در خواست عشقم که اسمش نادیاس نه کس دیگه
بعد یک سال بی خبری دوباره باهم حرف زدیم دلم براش تنگ شده بود اصلا هنوزم باورم نشده بعد یک سال خودش بووووود
باورتون میشه؟؟؟؟خیلی اتفاقی دوباره تونستیم همدیگرو پیدا کنیم
تو این یه سال خیلی سختی کشیدیم...هردومون خیلی خوشحالم که بعد یک سال دارم از حال عشقم با خبر میشم...دروغ چرا بد جوری دلم براش تنگ شده بودددیه عالمه از خاطرات گذشتمون حرف زدیم باهم دیروززز
خوشحالم پیداش کردم دوباره فقط یکم دیرتنها ناراحتیم اینه که حالا فاصله هامون خیلی زیاد تره من یه کشور دیگه ام و اون کشور دیگه چقد سخته که نمی تونم یه مین از نزدیک ببینمش!!! این دنیا چقد نامرده... همیشه باید یه عمی تو کار عاشقا باشه
امروز اگه بشه بهش زنگ میزنم...خیلی حرفا دارم که باهاش بزنم... دلم برای صداش یه ذره شده...کاش می تونستم از نزدیک طعم لباشو بچشمکاااااااااااش...تا دیروز هر شب به فکرش می خوابیدم از امشب باید حسرت بخورم حالا که میشه داشته باشمش نزدیکم نیست ولی با این حال بارم خوشحالم از وجود دوبارش تو زندگیمفداش شماز همین جا هزار تا می بوسمش